تاریکی ،ظلمت،تنهایی...آه !مرا چه شده؟!!خسته ام ،خسته.تنها،درمانده،سرخورده...
فریاد برآورم:"من، تنها رها شده در جزیره غربتم آیا؟!به کجا درآویزم؟یاوری هست آیا؟!پشتیبانی هست برای یک تنها؟...آری هست!تویی ای خداوندا !تو هستی.همیشه هستی.هستی و اما من از تو غافل.تویی از رگ گردن به من نزدیکتر.خودت گفتی.
ای پناه بی پناهان،ای نهایت خواست طالبین،ای رفیق غریبان،ای مونس تنهایان،ای پناه راندگان،ای جای آوارگان(1)...خداوندا!!پشتیبانم باش.به تو پناه آورده ام خداوندا!پناهم ده.اشکهای تنهایی و شرمندگی ام را میبینی؟ بر اشکهایم ترحم کن(2)...
تو را میخوانم از طریقی که خود گفته ای .از طریق بنده صالح ات.از طریق باب درگاهت،امام زمان"عج".ای صاحب الزمان!ای پدر مهربان!یاری ام کن مولا،که تو ،چه خوب فریادرسی...
سلام علی ال یس..(3)
1-بخشی از دعای ابوحمزه ثمالی
2-بخشی از دعای مشلول
3-دعای ال یس
می ترسی؟مضطربی؟افسرده ای؟آخر کار برات مبهم و گنگه؟...پس به یاد بیاور که:
"الذین ءامنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب"
"آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام می گیرد،آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست."
رعد/28
دست خداوند فوق دستهای همه است.پس اگر به خدا اعتماد کرده ای،دست در دستان او گذاشته ای،تو را از چه رو بیمناکی مجال آسایش نمی دهد؟نیک نگر!
توکل بر او کن که هیچ قدرتی بالاتر از او نیست.و حال که بر او توکل کرده ای با قلبی مطمئن پیش برو که ،دست خداوند فوق دستهای همه است...
آیا هیچ وقت آدم های شاد و موفقی را که به رؤیاهایشان رسیده اند، دیده اید؟ تا حالا دلتان خواسته از آنها بپرسید نظرشان درباره خودشان چیست و اصلا دنیا را چطوری می بینند؟
سال هاست که درخصوص افراد استثنایی که در تجارت، ورزش و دیگر رشته ها موفقند، تحقیق می شود. در این سال ها بعضی باورهای مهم و اساسی درباره این انسان های موفق سالم و شاد به اثبات رسیده است. اگر شما هم دوست دارید شادتر باشید و زندگی در کنترل خودتان باشد، بهتر است با ما همراه شوید و چند هفته ای را با این 5 باور مهم طی کنید. باورهای ما پنجره ای هستند که ما از آن به دنیا نگاه می کنیم. آنها تمام زمینه های زندگی مان را شکل می دهند. اگر تصمیم بگیرید با نظر مثبت به زندگی نگاه کنید، دیدگاه شما خوش بینانه و قدرتمند می شود و خیلی زود از این طرز برخورد با دنیای اطرافتان بهره می برید.
خودتان بهتر از هر کسی خودتان را می شناسید :
مردی یک شب کلید خانه
اش را گم کرده بود و نمی توانست وارد خانه شود. او بیرون منزل در نور چراغ
کوچه دنبال کلیدش می گشت. کمی بعد همسایه اش او را دید و به کمک او آمد تا
با هم کلید را پیدا کنند. اما بی فایده بود. پس از کلی جستجو همسایه از او
پرسید: اگر تو کلید را در منزل گم کرده ای، چرا در خیابان دنبال آن می
گردی؟ مرد پاسخ داد: چون در خیابان نور بیشتر است! حالا تصور کنید شما جهت و
معنای زندگی را گم کرده اید. اگر از مردم بپرسید اهداف شما در زندگی چه
باید باشد، درست مثل این است که در خیابان دنبال کلیدی بگردید که در خانه
جا گذاشته اید. هیچ کس به شما نمی تواند بگوید چطور به زندگی تان معنا
ببخشید. روش دیگران به درد شما نمی خورد. شما باید درون خودتان را جستجو
کنید. حتی اگر یک عمر برای یافتن پاسخ های خود جای دیگری را جستجو کرده
اید، به محض این که به درون خودتان رجوع کنید، می بینید که پاسخ سؤال های
زندگی برای شما روشن می شود.
اگر گام به گام پیش بروید، به هر چه بخواهید می رسید :
حقیقت این
است که هر نوع مهارتی را می توان یاد گرفت، هر مشکلی را می شود حل کرد و هر
کاری را می توان به نتیجه رساند، فقط اگر مرحله به مرحله پیش بروید و
کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تر تقسیم کنید. وقتی یک کار بزرگ را به
چند مرحله کوچک تر تقسیم کنید، انجام آن آسان تر می شود و دیگر به نظرتان
سنگین نیست. ما ناخودآگاه در بسیاری موارد این کار را انجام می دهیم. مثلا
وقتی قرار است یک شماره تلفن را به خاطر بسپاریم، اعداد آن را 3 تا 3 تا یا
2 تا 2 تا حفظ می کنیم. نکته مهم آن است که اگر می خواهید دیوار بین خود و
رؤیاهای زندگی تان را بردارید، بهترین کار آن است که آجر به آجر پیش بروید
تا به هدفتان برسید.
اگر روش شما جوابگو نیست، آن را عوض کنید :
دکتر اسپنسر جانسون،
نویسنده کتاب چه کسی پنیر من را برداشت، فرق بین آدم ها و موش ها را این
طور توصیف می کند. وقتی یک موش حس می کند تلاش هایش به نتیجه نمی رسد، روش
خود را عوض می کند، اما وقتی آدم ها حس می کنند کاری که انجام می دهند به
نتیجه نمی رسد، عصبانی و خسته می شوند و دوست ندارند روش خود را عوض کنند.
حتی گاهی اگر کسی راهکار تازه ای را به آنها نشان دهد، حالت دفاعی به خود
می گیرند و می گویند: "من همیشه این کار را همین طور انجام داده ام". یا"
من آدمی این مدلی هستم." در اصل این آدم ها از پذیرفتن راهکار تازه و انجام
آن می ترسند و حس می کنند ترسشان به این معناست که دیگر روش ها اشتباه
است. همیشه آنچه به نظر ما طبیعی و صحیح به نظر می رسد، در اصل محصول
باورهایتان است و به ندرت نشان دهنده همه احتمالات و امکانات پیش رویمان یا
تخمین صحیحی از توانایی هایمان است. اگر واقعا می خواهید در زندگی خود
نتایج متفاوتی به دست بیاورید باید از حصاری که به منظور راحتی دور خود
کشیده اید، پا را فراتر بگذارید و راهکارهای متفاوتی را امتحان کنید.
شکست هرگز وجود ندارد :
تنها شکستی که در زندگی وجود دارد، این است
که دست از یادگیری بردارید. جز این مورد هر نتیجه ای که پیش رویتان می آید،
بازتابی است که به شما می گوید آیا راهکار انتخابی شما را به هدف نزدیک تر
کرده یا دورتر. آدم هایی که به اهدافشان می رسند، یک خصوصیت مشترک دارند،
آنها از شکست و اشتباه نمی ترسند، چون می دانند هر اشتباه یا شکست فرصتی
است برای یادگیری که باید از آن استفاده کرد شکست، لازمه یاد گرفتن است.
شما همین حالا در حال شکل دادن آینده تان هستید :
تفاوت بارزی که
میان افراد موفق و ناموفق وجود دارد، این است که افراد موفق در حال زندگی
می کنند اما افراد ناموفق در گذشته سیر می کنند. اگر دائم به گذشته بچسبید،
تمام زیبایی ها و فرصت هایی را که زندگی در حال حاضر به شما ارزانی کرده
از دست می دهید. اگر هم در حال زندگی کنید بسرعت می توانید فرصت های رسیدن
به اهدافتان را صید کنید. مهم نیست در گذشته چقدر تلاش کرده اید. هر لحظه
از هر روز زندگی فرصت تازه ای است تا به خوشبختی و موفقیت نزدیک تر شوید.
اگر بار دیگر ترس های قدیمی و باورهای محدودکننده مانع شادی و موفقیت شما
شدند، آنها را در ذهن تان متوقف و در درون تان افکار مثبت و خوش بینانه را
جایگزین افکار منفی کنید. قدرت باورهای مثبت آنقدر زیاد است که می توانید
به کمک آنها از تمام لحظات زندگی پلی برای موفقیت بسازید.
منبع: readers digest
مترجم : رزیتا شاهرخ
توسط سهیلا سروش نیا
ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه!
زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب زدن بردارد. اوایل، خداوند را فقط یک ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه که همه
عیب و ایرادهایم را ثبت میکند تا بعداً تک تک آنها را بهرخم بکشد. اما خوبیش به این بود که خدا با من همراه بود و پشت سر من رکاب مىزد. حالا دیگر زندگى کردن در کنار یک قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت. او مرا در جادههاى خطرناک و صعبالعبور، اما بسیار زیبا و با شکوه به پیش مىبرد، و من غرق سعادت مىشدم. بزودى زندگى کسالت بارم را فراموش کردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى
رنگارنگ شدم. هنگامى که مىگفتم، «دارم مىترسم» بر مىگشت و دستم را
مىگرفت. هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مىدادند تا بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا. و ما باز رفتیم و رفتیم.. و من همین کار را کردم و همه هدایا را به مردمى که سر راهمان قرار
مىگرفتند، دادم و متوجه شدم که در بخشیدن است که دریافت مىکنم. حالا دیگر
بارمان سبک شده بود. او مىدانست چطور از پیچهاى خطرناک بگذرد، از جاهاى مرتفع و پوشیده از صخره با دوچرخه بپرد و اگر لازم شد، پرواز کند..
به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند که من لایق بهشت رفتن هستم
یا سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، ولى نه مثل یک خدا که مثل مأموران
دولتى.
ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى
بود که حس کردم زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یک
جاده ناهموار!
آن روزها که من رکاب مىزدم و او کمکم مىکرد، تقریباً راه را مىدانستم،
اما رکاب زدن دائمى، در جادهاى قابل پیش بینى کسلم مىکرد، چون همیشه
کوتاهترین فاصلهها را پیدا مىکردم.
یادم نمىآید کى بود که
به من گفت جاهایمان را عوض کنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع
مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو رکاب مىزدم.
او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در کوه ها و لبه پرتگاه ها مى شناخت و از این گذشته میتوانست با حداکثر سرعت براند،
گاهى نگران مىشدم و مىپرسیدم، «دارى منو کجا مىبرى» او مىخندید و
جوابم را نمىداد و من حس مىکردم دارم کم کم به او اعتماد مىکنم.
او مرا به آدمهایى معرفى کرد که هدایایى را به من مىدادند که به آنها نیاز داشتم.
حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همهشان را ببخش. بار زیادى هستند. خیلى سنگیناند!»
او همه رمز و راز هاى دوچرخه سوارى را بلد بود.
من یاد گرفتم چشمهایم را ببندم و در عجیبترین جاها، فقط شبیه به او رکاب بزنم.
این طورى وقتى چشمهایم باز بودند از مناظر اطراف لذت مىبردم و وقتى چشمهایم را مىبستم، نسیم خنکى صورتم را نوازش مىداد.
هر وقت در زندگى احساس مىکنم که دیگر نمىتوانم ادامه بدهم، او لبخند مىزند و فقط مىگوید،
رکاب بزن... ( توسط سهیلا سروش نیا)
برگرفته از سایت انجمن ان ال پی ایران