کهکشان درون THE GALAXY

شما!آیاکهکشان رازآلود وجودت را میشناسی؟!!...

کهکشان درون THE GALAXY

شما!آیاکهکشان رازآلود وجودت را میشناسی؟!!...

هشدار به آنانی که هنوز گوش شنوایی برایشان باقی ست!

آنروز داشتم می مردم.به چه سادگی!

پریدن قطره ای به نای،بند آمدن راه  تنفسی،تلاش برای نوشیدن جرعه ای هوا،اما دریغ از یک مولکول!!

به همین سادگی!

داشتم تقلا می کردم.به خودم میپیچیدم و به هرچی که می توانست کمک کند چنگ میزدم.به شدت ترسیده بودم.داشتم واقعا می مردم.!  از خود مرگ نمیترسیدم.از سرانجامی که بعدش در انتظارم بود ترسیده بودم.

همینطور که تقلا می کردم،با خودم فکر کردم:اگر الان ثانیه های آخر عمرم باشد،چه کار کنم؟با کدوم توشه بروم اون دنیا؟!اگر الان بمیرم هیچ کاری دیگه از دستم برنمیاد.هیچ راه جبرانی نیست.چی دارم که کمکم کنه؟!چی دارم که توی سفر ابدی توشه راهم باشه؟!...

تاسف عمیقی همه وجودم رو گرفته بود.خدا اینهمه به من فرصت داده بود اما من...همه فرصت ها برفنا رفت.ای داد!ای دریغ !وای بر من!چقدر نافرمانی خدا رو کردم؟!چقدر مرتکب اعمالی شدم که او نمی پسندید؟چقدر پرونده ام رو سیاه کردم؟!ای وای...خدایا من رو ببخش.ازم بگذر...

نمیدونم چطوری،اما عمرم به دنیا بود که راه تنفسم باز شد و تونستم نفسهای منقطع بکشم.همینطور که با تلاش اکسیژن میگرفتم،به خودم گفتم:ای بیچاره انسان ضعیف!قطره ناچیزی درمونده ات میکنه.بیچاره ات میکنه.انوقت اینقدر غرور و تکبر؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

از ته دل خوشحال بودم.فرصت دوباره ای پیدا کرده بودم تا جبران مافات کنم.خدا رو از این بابت بسیار شاکر بودم...

اما غرض از این دلنوشته،یک هشدار بود.هشدار برای خودم و شمایان.شمایی که این را میخوانی بهوش باش.شاید این آخرین هشدار باشد.

دنیا فانی و سرای آخرت باقی است...بخود بیا.چشم باز کن..

که ناگهان چقدر زود دیر می شود...



نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ

سلام.مطلب اموزنده ای بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد