کهکشان درون THE GALAXY

شما!آیاکهکشان رازآلود وجودت را میشناسی؟!!...

کهکشان درون THE GALAXY

شما!آیاکهکشان رازآلود وجودت را میشناسی؟!!...

آیا دیگران قادرند براحتی شما را ناراحت کنند؟!!

رهایی از زندان باورهای غلط     

        یا :

 رمز شاد زیستن ، عاقلانه زیستن است


1- برخی از افراد در دوره هایی از زندگی شان ، به انجام رفتارهای خود تخریب گر گرایش دارند
مثلاً برخی از ما به خاطر نوع رفتار دیگران و تجارب تلخ زندگی ، بسیار عصبانی می شویم و یا دیگران را سخت مورد انتقاد قرار دهیم . که این نوع رفتار ها ، ما را از لذت بردن و شاد زیستن محروم سازد و اکثر اوقات هم احساس گناه و حسرت و پشیمانی خواهیم کرد
2-اگر بپذیریم :
اولا ً: « همان گونه زندگی می کنیم که می اندیشیم »  «قانون شماره یک» کلٌ یعمل علی شاکلته .
ثانیاً :  « به‌طور کلی آدم‌هایی که راه عاقلانه زیستن را نیازموزند، زندگی شادمانه و موفقی نخواهند داشت » «قانون شماره دو"
برای تغییر در نحوه تفکرات مان ، هیچ کس جز خود انسان ، نمی تواند دست به تغییر بزند . خودش می تواند با استفاده از فنون مختلف ، دست به تغییر بزند

از دیدگاه برخی از روان شناسان ، برخی از رفتارهای نامطلوب و خود تخریب گر ، در دوران کودکی پی ریزی شده اند . ژن های ما سبب می شوند که در برابر حوادث زندگی عکس العمل های ویژه ای را نشان دهیم که گاهی خود تخریب گرند . واکنش های پرخاش گرانه و توهین آمیز و...
**
واقعیت این است که اگر بخواهیم و واقعاً بخواهیم تغییر درنظام باورهای غیر منطقی ، امر ناممکنی نیست . باید بتوانیم با تلاشی مستمر و با خوشبینی گام های مؤثری برداریم .
انسان های موفق کسانی اند که با کسب اطلاعات بیشتر و آشنایی با اصول موفقیت ، راه های عبور از مسائل زندگی و شیوه های دست یابی به اهداف زندگی را می آموزند و بکار می گیرند .
باید به افرادی که جهانی فارغ از هر گونه مسئله و درد و مشکلات را جستجو می کنند بگوییم که شما از قبل پنجره نا امیدی را به روی خویش گشودید و با نگاهی کاملاً غیر منطقی و غیر واقع بیتانه به زندگی می نگرید ؛ چرا که هر کس ممکن است در زندگی اش با تجارب تلخی روبرو شود . ( گاهی عزیزانمان را از دست می دهیم . گاهی باید دندان های پوسیده مان را بکشیم . گاهی بیمار می شویم ... و در نهایت می میریم)

** چرا تاکنون در واکنش به اعتراض دیگران ، گفتید که : من همینم . می خواهی قبول کن یا قبول نکن . من همیشه همین طور بودم .
این یک باور رایج و غلطی است که آدمی می خواهد شخصیت و مجموعه ای از نظام باورها و رفتار هایش را به دیگران نسبت دهد و بگوید که من محکومم و مجبورم که اینگونه باشم و نمی توانم خودم را تغییر دهم . در حالی این نوع اندیشه ها « سرطان آرامش » و مانع بزرگ تغییر به شمار می آید .
و باید باور کنیم که خدای رحمان این قدرت و توانایی را به ما داده است که بتوانیم برای کسب سعادت و آرامش و شاد زیستن در خود تغییر ایجاد کنیم . و اگر انجام شود در موقعیت بهتری قرار خواهیم گرفت .
• 
چه باید کرد ؟
برای تغییر به پنج عامل درونی نیازمندیم :
1-  میل به تغییر و احساس نیاز
2-  باور کنیم که تغییر امری است ممکن
3-تعامل و مراوده با عوامل کمک کننده ( انس با پروردگار و کلام نورانی اش و سخنان پیشوایان معصوم ،  مشاوران ، روان شناسان و روان پزشکان و  مطالعه کتاب ها ... )
4-  داشتن یک طرح روشن که جه گام هایی باید برداشته شود .
5-  مرور و باز نگری مؤثر بر روی گام هایی که تاکنون برداشتیم .

 

 

• نظریه درمان عقلانی – عاطفی آلبرت الیس
یکی از فنون تغییر در عصر حاضر که موفقیت زیادی داشته است ، نظریه رفتار درمانی عقلانی – عاطفی یا شناخت درمانی است .
این کار محصول کار گروه علوم رفتاری است که مشهورترین شان « آلبرت الیس ، آرون بیک ، آرلوند لازاروس » هستند .
الیس معتقد است که ناراحتی ها و اضطراب های هر فرد زاییدة افکار غیر عقلانی اوست . در نتیجه او برای درمان اختلالات رفتاری پیشنهاد کرد که باید از آموزش ، استدلال و منطق و هدایت صریح و مستقیم حداکثر استفاده را به عمل آورد ، تا بتوان افکار منطقی تر و عقلانی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد و مراجع را از شرّ آنها نجات داد .
به نظر الیس افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیر عقلانی خویش می کنند ، احتمالاً خود را در حالت احساس خشم ، مقاومت ، خصومت ، دفاع ، گناه ، اضطراب ، بی ثمری ، سستی و رخوت مفرط ، عدم کنترل و ناشادی قرار می دهند . انسان به وسیله اشیای خارجی مضطرب و برآشفته نمی شود بلکه دیدگاه و تصوری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند
مثلاً مردی همسرش می خواهد از او جدا شود . در این جا واکنش های متعدد و مختلفی صورت می گیرد : برخی با خشم ، افسردگی ، غم و اشک ، خود کشی و ...
1-  نباید چنین می کرد ، من آدم خوبی ام .
2-  من آدم کسل کننده و بی عرضه ام ، و این حادثه جای تعجب ندارد .
اما برخی با حفظ آرامش می گوید : خیلی بهتر خواهد بود که او از من جدا نشود اما این موضوع پیش آمده و من از همه امکانات برای حلّ این موضوع کمک می گیرم و اگر هم نتیجه نداد  بهتر بر روی دلایلش اندیشه کنم که چرا این مسئله پیش آمد ؟
به خودش می گوید که زندگی با تمام وسعتش ادامه دارد . و من می توانم مستقل از او زندگی کنم و از لحظات زندگی ، در کنار عشق راستینم لذت ببرم . و دسته دوم معمولاً برای آینده ای کم اشتباه نقشه خواهند کشید و افسردگی و درد و رنج را تجربه نخواهند کرد .
*  
زندگی رسم خوشایندی است      زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ ،
پرشی دارد اندازه عشق         زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است که می چیند          زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است       زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد 
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست .
خبر رفتن موشک به فضا ،         لمس تنهایی (( ماه )) ،     فکر بوییدن گل در کره ای دیگر .
*  
زندگی گل به (( توان )) ابدیت ،       زندگی (( ضرب )) زمین د رضربان دل ها،
زندگی (( هندسه )) ساده و یکسان نفس هاست .
*  
هر کجا هستم ، باشم ،    آسمان مال من است .
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .
چه اهمیت دارد     گاه اگر می رویند      قارچ های غربت ؟

• پنج باور غیر منطقی
پنج باور غیر منطقی که در اکثر افرادی که دچار اختلالات روانی اند وجود دارد و غالباً به عواطف و احساسات منفی منجر می شود .
1-من برای موفقیت ، نیازمند شدید به دیگرانم که تأییدم کنند .
کارل هورنای : ( اکثراً زندگی مان را تحت سلطة استبداد و دیکتاتوری بایدها می گذرانیم و بدترین و سخیف ترین بایدها این است که « من باید به اهدافی که برای خود برگزیده ام به طور کامل موفق بشوم و باید توسط کسانی که از نظر من مهم اند مورد تأیید قرار بگیرم تا احساس کنم که انسان موفقی ام و دستاورد خوبی داشته ام »  ) 
این بایدها سبب می شود که دائماً خودم را در شرایط ناامنی و اضطراب و احساسات منفی قرار دهم .
2-  گرایش درونی به سنجش و ارزیابی ارزش افراد بر اساس رفتار و اعمال آنها .
ممکن است رفتار شخصی بسیار ناامید کننده باشد ، اما نباید این رفتار سبب شود که ارزش های وجودی اش را نا دیده انگاریم و او را لزوماً بی ارزش تلقی نماییم .
3-  نیاز شدید برای رفتار منصفانه و عادلانه دیگران . و این که از همه توقع داشته باشیم که منصفانه رفتار نمایند . این بینش ایده آل براحتی سبب می شود که انتقام جو ، کینه جو و افسرده خاطر شویم .
واقعیت این است که اکثر افراد ، آنگونه که ما انتظار داریم اخلاقی و محترمانه رفتار نمی کنند .
4-  نیاز شدید برای برآورده شدن و ارضای سریع خواسته ها . دنیا باید هر چه را می خواهند در اختیارشان قرار دهد و آنان باید از مشکلات جاری و دردهای روزمره در امان باشند .
این اندیشه غلط ئ غیر منطقی باعث رنج دائمی می شود .
5-اگر چیزی ترس آور باشد و یا به نظر ترس آور باشد ، باید به طور شدید نگران آن بود و ذهن ما دائماً باید بدان مشغول باشد که مبادا در زندگی مان رخ دهد .
این گونه احساسات ، معمولاً توانایی پیشگیری و یا کنار آمدن با خطر واقعی را کاهش می دهد .
احساس نگرانی از یک حادثه ، شانس وقوع آن حادثه را کاهش نمی دهد و از وقوع آن جلوگیری نمی کند ، بلکه فکر کردن به آن باعث ایجاد شدید نگرانی می شود و شرایط ذهنی باعث ایجاد آن می شود .
• 
عزاداری قبل از وقوع حادثه 
برخی از رویدادهای ناخوشایند ( سرطان ، سکته ، مردن و تنگی نفس ... ) غیر قابل پیش بینی اند و ما نمی توانیم کاری برایش انجام دهیم .
اگر دلیل درستی دارید که بخاطر سرطان خواهید مرد ، نه تنها نگرانی شما جلوی این حادثه را نمی گیرد بلکه سبب می شود باقیمانده عمر شما و خانواده تان را در عذاب و سوگواری تبدیل کند .
ضرب المثل : « نگرانی ؛ مشکلات فرد را بر طرف نمی سازد بلکه توانمندی های امروز را هدر می دهد »


• 
روان درمانی نظریة عقلانی – عاطفی آلبرت الیس
این نظریه یک توجیه منطقی در قالب رابطة (a-b-c  )  است . در این رابطه A حادثه و یا واقعه ای است که اتفاق می افتد و فرد را به نحوی بر می انگیزد B. نظام اعتقادی فرد است با توجه به حادثة A     

   و C پیامد عاطفی و یا عکس العمل فرد در مواجهه با A است .
او معتقد است که اگر نظام اعتقادات فرد منطقی باشد ، رشد شخصیت سالم و در غیر این صورت ، ناسالم و بیمارگونه خواهد بود .
الیس برای درمان این فرد و تغییر هیجانات و عواطف منفی اش ، معتقد است که درمانگر باید به او کمک کند تا وی تفکرات غیر منطقی اش را اصلاح کند و گرنه احتمالاً خود را در حالت احساس خشم ، مقاومت ، خصومت ، گناه ، اضطراب  ، عدم کنترل و ناشادی ... قرار می دهند .
شناخت درمانی معتقد است که : وقتی که ارتباط بین اندیشه ها و افکارمان را با احساساتد و رفتارهای مان را درک کردیم ؛ آنگاه در گام بعدی تلاش خواهیم کرد تا باورهای کارآمد و سالم و بهداشتی را ، جایگزین باورهای غیر بهداشتی نماییم .
بنابراین برای تغییر رفتار های نا مطلوب و عواطف منفی ، باید سبک تفکرات و باورهای غیر منطقی خود را تغییر دهیم و این امکان پذیر نیست مگر این که عمیقاً بخواهید از افسردگی و اضطراب و احساس خشم  و کینه و ناکامی رهایی یابید .
و گرنه مراجعه به روان شناسان و روان پزشکان متعدد ، تا وقتی که خود شخص به طور جدی در صدد رهایی از زندان باورهای غیر منطقی خود بر نیاید از اینان انتظار معجزه داشت .
بسیاری از باورهای مان به ما القا شده است و ما تقلید کرده ایم و بدون آزمون قبول کرده ایم . رایج ترین باورها باورهای یازده گانه بود که بیان کردیم .
بنابراین وقایع بیرونی نیستند که ما را ناراحت و غمگین و یا خوشحال می کنند بلکه چگونگی تفسیرمان از آن وقایع و معنایی که ما بدان وقایع و رویداد می دهیم باعث می شود که ناراحت و یا خوشحال شویم .
زندگی ما بازتاب کمال و تمام باورهای ماست و و هرگاه عمیق ترین باورهای مان را در خصوص جهان هستی و خودمان و روابط مان را تغییر می دهیم ؛ زندگی مان به موازات آن دستخوش تغییر می گردد .
الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زادة طرز تفکر خیالی و بی معنای انسان می داند ؛ به همین دلیل وجود چند اعتقاد را در ذهن فرد ، غیر منطقی می داند که اهم آنها را بر می شمریم :
1-  لازم و ضروری است که همة افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند .
2-  لازمه احساس ارزشمندی ؛ وجود حداکثر لیاقت ، کمال و فعالیت شدید است .
3-گروهی از مردم ؛ بد ، شرور و بدذات هستند و باید به شدت تنبیه و مذمت شوند .
4-اگر وقایع و حو.ادث آن طور نباشند که او می خواهد  ، نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود .
5-  بدبختی و عدم خوشنودی او به و سیله عوامل بیرونی به وجود آمده است .
6-چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیدارد .
7-اجتناب و دوری از بعضی از مشکلات زندگی و مسؤولیتهای شخص برای فرد آسانتر            از موجه شدن با آنهاست .
8- اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قوی تر دیگری تکیه کند .
9-اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کنندة مطلق رفتار کنونی هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت .
10- اعتقاد فرد به اینکه انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاً بر آشفته و محزون شود .
11- اعتقاد فرد به این که برای هر مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل فقط یک راه حل وجود دارد . و اگر انسان بدان دست نیابد بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود .


این تصور امکان پذیر نیست و تلاش و وسواسی در راه کسب آن ، فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا می کند و در زندگی احساس حقارت به فرد دست می دهد .
ما قدرت انتخاب داریم تا نگرش خاص هر روز خود را خودمان خلق کنیم . ما نمی توانیم گذشته خود را تغییر دهیم . ما نمی توانیم طرز رفتار دیگران را تغییر دهیم . ما نمی توانیم امور احتناب ناپذیر را تغییر دهیم . ما نمی توانیم چیزی را تغییر بدهیم که هیچ کنترلی بر آن نداریم . اما می توانیم چیزی را تغییر دهیم که بر آن کنترل تام داریم و آن نگرش و بینش خودمان است .
من معتقدم که زندگی 10% آن چیزی است که واقعاً برای مان پیش می آید و 90% چگونگی واکنش ما به آن واقعه .
ادیسون : بسیاری از افراد شکست خورده ، کسانی اند که وقتی تسلیم می شدند و دست از تلاش بر می داشتند ؛ نفهمیدند که چقدر به موفقیت نزدیک ترند

منبع:.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد